Wednesday, May 23, 2007

نامه‌ی اول



سادگی را من از نهانِ يک ستاره آموختم
پيش از طلوعِ شکوفه بود
شايد
با يادِ يک بعداز ظهرِ قديمی
آن قدر ترانه خواندم
تا تمامِ کبوترانِ جهان شاعر شدند.
سادگی را من از خوابِ يک پرنده
در سايه‌ی پرنده‌يی ديگر آموختم.
باد بوی خاصِ زيارت می‌داد
و من گذشته‌ی پيش از تولدِ خويش را می‌ديدم.
ملايکی شگفت
مرا به آسمان می‌بُردند،
يک سلولِ سبز در حلقه‌ی تقديرش می‌گريست،
و از آنجا آدمی ... تنهايیِ عظيم را تجربه کرد.
دشوار است ...
ری‌را
هر چه بيشتر به رهايی بينديشی
گهواره‌ی جهان کوچک‌تر از آن می‌شود که نمی‌دانم چه ...!
راهِ گريزی نيست
تنها دلواپسِ غَريزه‌ی لبخندم،
سادگی را من از همين غَرايزِ عادی آموخته‌ام
سیدعلی صالحی.

No comments: