دیشب مامانم رفتن مکه من وبابارو به مدت 2هفته تنها گذاشتن.2هفته من باید بانوی خونه باشم وتمام مسئولیتاشو به عهده بگیرم .اختمالا تجربه جالب وسختی خواهد بود.
ولی من بیشتر از اینکه نگران این تجربه باشم دلم خیلی هوای سال 82 و اون سفر ناب و خاصو کرده..باور کنید آدم وقتی تو مکه ست یا مدینه یک حال خاصی داره که تو هیچ سفر دیگه ای نداره.و از همه اینا جالبتر اون مناسک حجه مخصوصا وقتی لبیک گویان دور خونه خدا می چرخی.اولین بار که خونه خدا رو دیدم برعکس تمام هم سفرام که نشستن و گریه کردن من تنها چیزی که اومد تو ذهنم اون شعر "مقصود تویی کعبه وبتخانه بهانه ست"با صدای عصار بود.به نظر من مهم خدا ست. کعبه دقیقا همون بهونه ییه که باعث شده همه این آدما به خاطرعشق به خدا دور هم جمع شدن . چه زیباست این مراسم .شاید قشنگ ترین خاطره عمرم اینه که دقیقا روز تولدم محرم شدم.و با تمام وجودم به خاطر این هدیه قشنگ از خدا متشکرم
یک خرده زیادی مذهبی شد ه
No comments:
Post a Comment