Saturday, May 05, 2007

یک دوست شاد وخندون

روزهای قشنگ اردیبهشته .هوا مثل حال آدما هر لحظه ش یک جوره.بهر حال روزهای عجیب وقشنگیه.هر جا رو که نگاه می کنی سر سبزی و گل و گیاه می بینی.از هر جایی صدای پرنده ها رو می شنوی .من فکرمی کنم همشون دارن یک جورایی از خدا به خاطر این همه زیبایی تشکر می کنن.راستی واقعا خوش به حال پرنده ها که بال دارن و می تونن برن همه جا رو ببینن.
هفته پیش یک روز که حالم خیلی خوب نبود و خسته از دانشگاه و کلاس زبان رفتم ورزش شاید یک نیرویی تازه کنم ،همین طور که ورزش می کردم یک دختر خیلی نازبا دو چال خیلی خوشگل تو صورتش جلوی من هی با کناریش می خندید و ورز ش می کرد . من داشتم با خودم فکر می کردم که چه خوبه همه آدما مثل این دختر بخندن که یهو دیدم این محبوبه خانم ناز یک پا نداره .باورم نمی شد تا چند لحظه از شک نمی تونستم ورزش کنم .تا آخر اون روز از شدت نا باوری تا آخر کلاس زیرکانه این دخترو نگاه می کردم.جالب بود که باهمه بچه های سالن می گفت و می خندید و سربه سرشون می ذاشت.دفعه بعد که با یکی از دوستام برمی گشتم برام تعریف می کرد که این محبوبه خانم همسن ماست.دیپلم حسابداریه وتو بانک کار می کنه.و با حقوقش زندگی خودش و مامانشو می چرخونه.و تازه رانندگی هم می کنه .از دستمزدش یک پراید برای خودش خریده.پدرش فوت کرده و خواهر برادراش رفتن سر خونه زندگیشون.این با مادرش تنها زندگی می کنه.دوم راهنمایی که بوده تمام پاشو سرطان می گیره.دکترا هم دیر می فهمنن و مجبور می شن که پاشو قطع کنن.ولی دوستم می گفت وقتی با محبوبه حرف می زنی اصلا ناراضی نیست.می گه خدارو شکر که زنده ام ومی تونم خوب زندگی کنم و شاید اگر این پا رو داشتم می رفتم دنبال راه کج و زندگیم تباه می شد.باور کنید من اونشب اومدم خونه تا می تونستم توبه کردم پیش خدا .گفتم خدایا من همه چی دارم،سلامتی دارم،پدرو مادر خوب وسالم دارم،هیچ مشکل خاصی هم ندارم ولی همش در حال غر زدنم.ولی این دختر شاید نصف شرایط منو نداره ولی داره درست زندگی می کنه وقدر تک تک امکانات وشرایط اطرافشو می دونه .
ما در مقابل اون دختر دقیقا مثل همون پرنده ای می مونیم که می تونیم پرواز کنیم اما با ناامیدی ها و دلتنگیامون گاهی به اندازه اونم از جامون تکون نمی خوریم چون معنی زندگی کردنو هنوز یاد نگرفتیم.

.

No comments: