Thursday, June 28, 2007

بگو کجایی


به سوی تو
به شوق روی تو
به طرف کوی تو
سپیده دم آیم
مگر تو را جویم
بگو... کجایی؟
نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم
ببین چه بی پروا ره تو می پویم
بگو... کجایی؟
کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم، حدیث دل گویم
بگو... کجایی؟
به دست تو دادم دل پریشانم
دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا
بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من؟
تا هستم من اسیر کوی توام، به آرزوی توام
اگر تو را جویم حدیث دل گویم
بگو... کجایی؟
به دست تو دادم دل پریشانم
دگر چه خواهی؟
فتاده ام از پا
بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
.

Sunday, June 10, 2007

برای جستجوی دنیایی تازه دیر نیست


بیایید ای یاران من

برای جستجوی دنیایی تازه دیر نیست

برآنم

تا در ورای غروب بادبان برافرازم و...گرچه دیگر آن قدرتی

نیستم که پیشتر زمین وزمان را برهم می زدیم

اکنون دیگر همین گونه ایم ، همین گونه

یکی همسان قلب های جسور

پایمال زمان وسرنوشت

اما راسخ در اراده مان

برای تلاش،جستجو،یافتن وتسلیم ناشدن

این متنی بود که من چندسال پیش پشت کتاب انجمن شاعران مرده دیدم و با رویا تصمیم گرفتیم در صفحه اول کافه شبانه (مجله ادبی فرهنگی اینترنتی)کنار نقاشی "کافه در شب" ونگوگ بذاریم .گرچه این مجله یک شماره بیشتر نداشت اما به خود ما شاید خیلی چیزا یادداد.وشاید اون سال زمستون وعید برای ما خیلی خاطره انگیز کرد.دیروز داشتم به یاد 2سال پیش نگاهش می کردم تصمیم گرفتم این متنو اینجا هم بذارم.

Friday, June 08, 2007

پشتکاره که زندگی آدمو می سازه


آخرین بار یادتونه گفتم حوصلم از امتحان دادن سر رفته مخصوصا از اینکه درس بخونم ونمره نگیرم.وای دیوانم
می کنه.اما ظاهرا این ناراحتیم باعث شد بادقت تر درس بخونم واین دو امتحان آخرمو واقعا خوب بدم.شاید این امتحانهارا خوب دادن هم اونقدرها مهم نباشه ولی مهم برای من اون تلاشیه که بالاخره به نتیجه رسید.فهمیدم بیشتر مشکلم موقع امتحان دادنها ریز نوشتن وبی دقتی که همه اینا از دل ندادن به درس ناشی می شه.با تمام وجودم احساس می کنم دوباره انرژی دارم برای ادامه تحصیل وتلاش ودرس وهیچی مانعش نخواهد شد.دوباره ذوق درس خوندن پیدا کردم.
شاید خیلی شرایط با روزها و سال های قبل فرق کرده.اما من خوشحالم که تونستم بالاخره شرایط رو بپذیرم.با تمام وجود با اینکه بهم تو دوران کاردانی با دوستای خوب خوش می گدشت و هیچ وقت اون روزا برنمی گرده اما تونستم این زمان وشرایطو قبول کنم وواقعا الان دیگه برای خودم معمولا شرایطی رو به وجود میارم که بهترین لحظات رو داشته باشم.البته یک اعتراف باید بکنم و اون اینکه من یک زمانی همه چیز و همه کسو مانع درس خوندنم می دونستم اما الان می بینم این ترم همه چیز و همه کس دست به دست هم دادند من خوب بخونم به خصوص تشویق یک دوست خوب.
چند روز پیش هم رفتیم با یکی از دانشجویان فوق هوش مصنوعی صحبت کردیم.اونم مثل من کاردانی وبعد کارشناسی و بعد فوق خونده.معدل دوره لیسانسشم حدودا مثل معدل من بود.گفت من با پشتکار به اینجا رسیدم .گفت اگر اهل ایده دادنید باید برید رشته هوش یا فناوری اطلاعات اما اگر اهل اجرا هستید باید برید رشته نرم افزار.از این ور گفت هنوز فناوری تو کشور ما درست تدریس نمی شه اما هوش کلاخیلی کاربردیه و خیلی توی ایران بیشتر جا افتاده واز لحاظ تئوری وعملی پیشرفت کرده ویک دنیای خیلی گسترده ای. برای دکترا می تونید گرایشهایی مثل مهندسی پزشکی یا بیو انفورماتیک هم برید.اما می گفت سخته و تنها اگر اهل پشتکار هستید واردش بشید حتی به شوخی گفت اگر از زندگیتون سیر شدید برین هوش.
.خلاصه من با چند استاد هم صحبت کردم .اونها هم هرکدام یک نظر دارند.یک استاد می گه هوش ونرم افزار کلیشه ای شده و استاد دیگه می گه این رشته ها اصیل هستند.داریم هنوزبا دوستان تحقیقات می کنیم و می بینیم که چی دقیقا با روحیه مون می خوره تا سر قکر وحوصله رشتمونو انتخاب کنیم.فعلا تصمیم گرفتم فوق همین رشته کامپیوترو ادامه بدم تا ببینم بعدا از کجا سردرمیارم.
اطلاعات جدید از رشته های فوق بدست آوردم براتون مینویسم اینجا.تا اون موقع به قول دوست جدیدمون پشتکارو فراموش نکنین!