سه هفته است که از دوره جدید زندگیم گذشته.توی این سه هفته خیلی کم تلاش کردم اما یک جورایی راضیم .چون من معمولا موقع امتحانا که میشه دعا میکنم امتحانا زودتر تموم شه ومن به برنامه های خودم برسم ولی کمتر پیش میاید که اون کارایی که دوست دارم انجام دهم .اما این دفعه توی تصمیماتم کسان دیگری سهیم هستند که شاید اگر اونها نبودند من هیچ وقت موضوع را جدی نمی گرفتم وخوشحالم بر خلاف فکری که می کردم همراهانم از خودم جدی تر ومصمم تر هستند که احساس می کنم برای اولین بار درعمرم همراهای پایهای توی کارهای اجتماعی پیدا کردم.بهرحال داریم مجلمو.ن راکم کم راه میندازیم وخوشحالم چون دارم به یک بعد دیگه از زندگیم هم میرسم وخوشحالم چون دوسای دیگه هم با من در این راه با من همراهند.
******************************************************************
من توی این 2و3 هفته یک شناخت خوبی از خودم برای کارم هم پیدا کردم وتصمیم گرفتم که فقط یک راه را توی کارم وآن هم برنامه نویسی که خیلی سریعتر توش جلو میرم را ادامه بدم وهمچنین یک کار دیگه هم شروع کذرد که مدت یک ساله آرزوی آن را دارم وآن-هم unfied modeling language
است.
********************************************************************
No comments:
Post a Comment