Wednesday, July 11, 2007

ری را


ری را جان چه بگویم وچه کنم که تو هم دوستیم را باور کنی.
باورکنی ذره ذره وجودم تورا با تمام وجود دوست دارد و می پرستد.
عاشق نیستم که بگویم هیچ عیبت نمی بینم اما دوست داشتنم زیباتر از آن است

چه بگویم تا باورکنی آرامش تو آرامش منست اما توان گفتن ندارم.
ری را جان دوست دارم بدانم کجای قلبت جای گرفته ام
و کدامین دهلیز قلبت برایم می زند
دوست دارم بدانم عشق من تورا تا کجای احساس و خیال برده
و تا چه حد لحظاتت را شیرین تر کرده!
ری را جان تو به من آموختی که دوباره اعتماد کنم
آموختی که جز به اعتقادات خود راسخ نباشم.
تو به من آموختی هر لحظه را در همون لحظه زندگی کنم.
در هما ن لحظه شاد یا غمگین بعد از آن درنگ جایز نیست
ممنون که خیلی جاها همون طور که من دوست داشتم زندگی کردی
اما بدون منش وذات خودت نیز اینگونه است
ممنون برای همه صبوریهات.
ومنو ببخش برای اینکه به این قصه زیبای دوستی پا یان دادم
ری رای من مطمئن باش همیشه در قلبم جای داری.

No comments: