Sunday, September 03, 2006

یکی از قشنگترین لحظاتم همین چند روز گذشته بود.یک دوست خوبم از مشهد اومده بود و من و اون و شیرین بانوم و دوستش 4 نفری باهم رفتیم کلی گشتیم کلی پیاده گشتیم دنبال یک کافه که اسمشو شنیده بودیم اما آدرسشو بلد نبودیم شاید 1 ساعت راه رفتیم تا به این کافه سیدیم البته بگم معرف این کافی شاپ به ما خانمی گلم بود که بسیار دوست داشتیم که در اون لحظات در کنارمون می بود گر چه وجودشو درکنارمون حس می کردیم.این کافی شاپ روزنامه نگاران است حالا من آدرس بلاگشونو براتون می ذارم تا بیشتر با هاشون آشنا بشینم.ما که واقعا بهمون اونجا خوش گذشت .یک فضا بسیار آروم با دکوراسیونی پر از کتاب و مجله و فضایی که یک جورایی بوی پاکی
.وصداقت رو توش حس می کردی بهتون پیشنهاد میدم حتما یکدفعه به اونجا سربزنید تا هم چیزهای خوشمزه بخورید وهم لحظات جالبی را تجربه کنید.
روز بعد هم گردش و کلی صحبت در یک پارک جنگلی تو میرداماد به نام طالقانی لحظات خاطره انگیزی رو برامون به جا گذاشت.عصرهم که دوتایی با هم از میدان ولیعصر تا خونه روپیاده روی کردیم وحرف زدیم.خیلی لحظات نابی بود.راستش ما یک ساله باهم دوستیم تا حالا هیچ وقت چنین فرصتی که خیال هردومون راحت باشه و کار نداشته باشیم بهمون دست نداده بود تا بتونیم رودررو حرفامونو بزنیم.

1 comment:

آنچه اتفاق می افتد said...

روزگار به کام و به شادی

یا حق