Friday, April 06, 2007


تقدیم به یه دوست خوب:

دارم هی پابه پای نرفتن صبوری می کنم

صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند

صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل تر شود

صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،تا سراغ همسایه

صبوری می کنم تا مدار،مدارا،تا مرگ

مرگ خسته خسته از دق الباب نوبتم آهسته زیر لب ،چیزی،حرفی،سخنی بگوید

مثلا وقت بسیار است ودوباره باز خواهم گشت

مرا نمی شناسد مرگ

یا کودک است هنوز ویا شاعران ساکتند

حالا برو ای مرگ،برادر،ای بیم ساده آشنا

تا تو دوباره باز آیی من هم دوباره عاشق خواهم شد
*********

سرانجام باورت می کنند

باید این کوچه نشینان ساده بدانندکه جرم باد ربودن باغهای رویا نبوده است

گریه نکن ری را

راهمان دور ودلمان کنار همین گریستن است

دوباره اردیبهشت به دیدنت می آیم
***********

قبول نیست ری را

بیا قدمهامان راتا یادگاری درخت شماره کنیم

هر که پیشتر از باران به رویای چشمه رسید

پریچه بی جفت آبها را ببوسد برود تا پشت پروانه

هی خواب خدا وسینه ریز ستاره ببیند
************

نه من سراغ شعر می روم نه شعر سراغی از من ساده سراغی گرفته است

تنها در تو به شادمانی می نگرم ری را

هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده ام

از شب که گذشتیم حرفی بزن

سلام نوش نیروی گس

نه من سراغ شعر می روم نه شعر سراغی از من ساده گرفته است

تنها در تو به حیرت می نگرم ری را

هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام

پس اگر این سکوت تکوین خواناترین ترانه من است

تنها مرا زمزمه کن ای ساده،ای صبور

حالا از همه اینها گذشته بگو راستی در آن دور دست گمشده ها آیا

هنوز کودکی با دوچشم خیس و درشت مر ا می نگرد


نامه ها :سیدعلی صالحی

No comments: