شاید خیلی وقتا از نظر فیزیکی و روحی از هم دور شدیم و خیلی تجربه ها و جداگانه گذرونیم ولی مهم اینه که وقتی پیش هم بر می گشتیم از قبل بیشتر همو دوست می داشتیم.به قول رویا گلم دوستیمون خیلی ریشه دار شده .
راستش این چند ماه اخیر من یک خرده حال مساعدی نداشتم.انگار مثل خرس های قطبی توی یک خواب زمستانی رفته بودم و اصلا هم دوست نداشتم بیام بیرون و لحظه به لحظه بیشتر در خودم فرو رفتم البته خودم این حالو می فهمیدم شاید یک جورایی شبیه همون روزایی بود که داداشم از پیشم رفته بود . بهر حال باعث شده بود که من از این دوست خوبم دور بشم اما این روزا در اولین لحظات اردیبهشت عزیز که من دوباره همون سرخوشی وخوشحالی روزهای قبل زندگیمو به کمک کیمیاگر عزیزم پیدا کردم. ما یک جورایی فصل جدیدی رو در زندگیمون آغاز کردیم .خانمی گلم تو این چند ماه تو هم خیلی تغییر کردی .دیروز که باهم حرف می زدیم احساس می کردم خیلی بیشتر از همیشه من وتو همو در ک می کنیم.گرچه صادقانه می گم همیشه حتی در همین چند ماه برای دیدنت روز شماری می کنم اما این چند روز اخیر برای من روزهای قشنگ قبلی رو یاد آوری کرد.اون دویدن ما به سمت هم برای دیدن هم به من فهموند که دوباره یک زندگی قشنگ پرمعنا رو داریم شروع می کنیم.به من فهموند که داریم به درخت دوستیمون دوباره آب می دیم. رویا گلم با تمام وجود به هردومون تبریک می گم و مطمئنم که دوباره روزهای خوشی رو آغاز کردیم وروزهای بهتری در انتظارمونه. کیمیاگر خوبم ممنون که تشویقم کردی دنبال خودم واین دوستی برم.